ازدواج و آموزش مسائل جنسی و روابط زناشوئی

ازدواج و آموزش مسائل جنسی و روابط زناشوئی

آموزش رابطه جنسی و بررسی مسائل زناشوئی و ازدواج
ازدواج و آموزش مسائل جنسی و روابط زناشوئی

ازدواج و آموزش مسائل جنسی و روابط زناشوئی

آموزش رابطه جنسی و بررسی مسائل زناشوئی و ازدواج

باتلاق عاطفی چیست


باتلاق عاطفی چیست

باتلاق عاطفی دختران



خیلی از دختران هستند ، که مدعی هستند اهل دوستی نیستند ، اما با آشنایی قبل از ازدواج ( به هدف ازدواج ) مشکلی ندارند
مطلب از علی مجد (محقق و پژوهشگر )
@alisoltanimajd

در حقیقت در دوران آشنایی دقیقا همان رفتارها و کارهایی انجام میشود که در دوران دوستی انجام میشود و تنها عنوان آن تغییر یافته

مدتی از رابطه میگذرد و موقعیتهایی که در این دوران برایشان پیش می آید را براحتی رد میکنند چرا که امید دارند که رابطه ای که در ان هستند قرار است به ازدواج منجر شود

اما بعد از چند ماه یا حتی یکی دو سال رابطه زمانی به خودشان می آیند و متوجه میشوند هنوز همانجایی هستند که روز اول بوده اند و هر چه انرژی برای رابطه گذاشتند این رابطه قدمی جلوتر نرفته و انگار قرار نیست در این رابطه اتفاقی روی دهد و کم کم احساس بلاتکلیفی میکنند

از به طرف درگیر رابطه عاطفی شدند که بواسطه آن موقعیتهای زیادی را از دست داده اند و بعلت وابستگی ناشیاز آن نمیتوانند از این رابطه دل بکنند ، از طرفی اتفاق خاصی هم نمی افته و طرف مقابل اقدامی انجام نمیدهد
 

باتلاق عاطفی چیست


به این نوع رابطه باتلاق عاطفی می گویند شما دراین رابطه احساس تنهایی میکنید، احساس بلاتکلیفی می کنید نه راه پس دارید و نه راه پیش ، به شدت وابسته شده اید ، موقعیتهایتان را از دست داده اید، بحثهایتان زیاد شده و مدام دعوا میکنید و احساس میکنید انقدر که شما انرژی گذاشتید ، انرژی دریافت نکردید


از آنجا که ، اگر به شما بگویم وارد روابطی که طرف مقابل شما اقدام رسمی نکرده است نشوید ، قبول نمیکنید و تصور میکنید این شازده که الان جلوی شماست با باقیه فرق دارد ، لذا احتمالا خیلی از شماها در گیر این باتلاق می شوید اما حداقل اگر هم فکر میکنید این آقا با دیگران متفاوت است،باید برای رابطه زمان تعیین کنید ، مثلا دو ماه و بعد دو ماه یا رابطه رسمی میشود یا ختم رابطه

حتما می گویید مگر میشه با دو ماه رابطه کسی رو شناخت ؟
قطعا با 50 سال زندگی زناشویی هم شما نمیتوانید صد در صد طرف مقابلتان را بشناسید ،اما مگر قرار است شما در این مرحله به شناخت کامل برسید ؟
خودتان قضاوت کنید به جز دو سه هفته اول چه موارد تازه ای از طرف مقابل را کشف کرده اید بماند که شناختی هم که حاصل شده چون رابطه رسمی نیست بر اساس صحبتهای زده شده طرف مقابل شماست که امیدوارم صادقانه بوده باشد

شما بعد از دوماه شناخت رابطه را رسمی میکنید تا شناخت وارد مرحله جدید بشود و با اطلاع خانواده ها ( نامزدی پیش از عقد ) شناخت تداوم پیدا کند

ممکنه طرف شما بگوید عزیزم فعلا شرایطم محیا نیست بذار مدتی دیگر با هم باشیم تا شرایطم محیا شود ، اگر دختر زرنگی باشید متوجه میشوید که پسری که شرایطش آماده نیست چرا پیشنهاد ازدواج داده ؟

این پسران در حقیقت دنبال همان دوستی هستند اما چون شما رابطه دوستی را نمیپذیرید با بهانه ازدواج تحت عنوان رابطه برای شناخت بیشتر با شما ارتباط برقرار میکنند ، این عزیزان به خوبی مدانند اگر دختری را وابسته کنند براحتی میتوانند وی را کنترل کنند در نتیجه برای رابطه مدام زمان میخرند تا شما آهسته آهسته وابسته شوید

پسری که شرایط ازدواج دارد، قصد ازدواج دارد و شیفته شما شده است به هر دری میزند تا سریعتر به شما برسد ، چرا که ترس از دست دادن شما ذهن وی را درگیر به خود میکند
@alisoltanimajd
@tanzimkhanevadeh
مقاله از :  پایگاه اطلاع رسانی تنظیم خانواده
 
رابطه جنسی
مشاوره ازدواج،مشاوره جنسی
آموزش زناشوئی
آموزشهای جنسی
مشاوره جنسی،مشاوره آنلاین
فیلم رابطه جنسی
رابطه جنسی
رابطه جنسی
امکانات فوق شامل خریدارای سی دی مقالات سایت و مجموعه آموزشی زوج خوشبخت نیز می شود

آیا بیماری روانی ژنتیکی است

آیا بیماری روانی ژنتیکی است

آیا بیماری روانی ارثی است

آیا بیماری ورانی ژنتیکی یا ارثی است و از والدین به فرزندان منتقل می شود
دانشمندان در جستجوی دلایل ابتلا به بیماریهای روانی بیش از گذشته روی عوامل ژنتیک تمرکز کرده‌اند. برای جیمز لونگمن که پدرش پس از ابتلا به اسکیزوفرنی خودکشی کرد، این سوال موضوعی بسیار شخصی است.
 معمولا به من می‌گویند خیلی شبیه پدرم هستم و رفتار و عادات من مثل اوست. به این افتخار می‌کنم ولی در عین حال مرا نگران می‌کند چون او اسکیزوفرنی داشت و وقتی من ۹ ساله بودم خودکشی کرد.
پس از دو هفته که حالش بسیار بد بود آپارتمانش در لندن را به آتش کشید و خود را از پنجره به بیرون پرت کرد.
برخی از جزییات زندگی و مرگ او را با واکاوی این ماجرا کشف کرده‌ام. به عنوان نمونه او بارها اقدام به خودکشی کرده بود، با لباس حمام ساعت‌ها درخیابان‌های لندن پرسه می‌زد یا صداهای عجیبی می‌شنید. این موارد با مردی که من به یاد دارم بشدت در تضاد است. وقتی حالش خوب بود مرد سرحال، شوخ طبع و خلاقی بود.
بیست سال قبل از این ماجرا نیز پدرش، پدر بزرگ من، وقتی متوجه شد سرطان دارد با گلوله خودکشی کرد. برخی دیگر از اعضای خانواده من به بیماری‌های روانی مبتلا هستند. اکنون که بیست و چند ساله هستم گاهی اوقات دچار افسردگی می‌شوم. به همین خاطر طبیعی است که از خودم بپرسم آیا این مشکل در خانواده ما ارثی است؟
برای بسیاری از مردم صحبت کردن در مورد بیماری‌های روانی کار سختی است. ولی کسانی که با این مشکل سر و کار دارند معمولا به اعضای خانواده که مشکلات مشابهی دارند، اشاره می‌کنند. آیا دلیل افسردگی من از دست دادن پدرم به شکلی بسیار دردناک و تراژیک است؟ یا دلیل آن ژنتیکی و محصول دی ان ای من است؟

پژوهشگران دانشکده پزشکی کینگز کالج لندن در زمینه ژنتیکی بیماریهای روانی تحقیقاتی انجام داده‌اند.
مطالعه در مورد دوقلوها و تاریخچه خانوادگی ثابت کرده که ارث در بیماری‌های روانی نقش دارد اما فقط در چند سال گذشته دانشمندان توانسته‌اند تغییرات ژنتیکی را که ممکن است خطر ابتلا به بیماری روانی را افزایش دهد شناسایی کنند.
پروفسور کاترین لوییس از مرکز تحقیقات زیست‌پزشکی مادزلی در لندن می‌گوید: "شناسایی عوامل ژنتیکی بیماری‌های روانی بسیار دشوار است. در مدرسه ما با بیماری‌های ساده مندل (قوانین ژنتیک که گرگور مندل کشف کرد) مثل هانتینگتون یا فیبروز سیستیک آشنا می شویم، بیماری‌هایی که یک ژن مشخص در ایجاد بیماری نقش دارد. ولی در بیماری‌های روانی فقط یک ژن دخیل نیست و ما باید روی مجموعه‌ای از ژن‌ها مطالعه کنیم."
پژوهش‌هایی که در کینگز کالج لندن آغاز شده هنوز در مراحل اولیه است ولی نشان داده در اسکیزوفرنی ۱۰۸ ژن تغییر می‌کنند. در مورد افسردگی تغییر ۹ ژن و در اختلال دو قطبی (بای‌پولار) تغییر ۲۰ ژن شناسایی شده است. بی‌تردید تعداد بیشتری از ژن‌های موثر در بیماری‌های روانی باید شناسایی شوند و پژوهشگران می‌گویند بسیاری از این ژن‌ها در بیماری‌های روانی مختلف مشترکند.

دانستن اینکه چه ژن‌هایی به من به ارث رسیده بسیار مهم است چون به من امکان می‌دهد از این فکر که افسردگی اجتناب‌ناپذیر است رها شوم. آیا گریزی از افسردگی دارم؟ آیا می‌توانم از آن رها شوم؟ یا ورای توانایی‌های من است؟
پروفسور لوییس می گوید: "تحقیقات چند سال اخیر نشان می‌دهند که عوامل ژنتیکی خطرساز در بسیاری از بیماری‌های روانی مشترکند. به عنوان نمونه برخی تفاوت‌های ژنتیکی مرتبط با اسکیزوفرنی، در افسردگی و اختلال دو قطبی هم دیده می‌شوند."
اسکیزوفرنی پدرم به من منتقل نشده چون اگر اینطور بود قاعدتا تا حالا باید علائم آن را می‌‎دیدم. ولی احتمالا برخی از کدهای ژنتیک مشترک بین من و پدرم باعث شده که من دچار افسردگی شوم.
اما سرنوشت خواهر و برادرهایی که پدر و مادرشان بیماری روانی دارند می‌تواند کاملا متفاوت باشد. به عنوان نمونه مادر لوسی و جانی که دو قلو هستند به اختلال دو قطبی مبتلاست. جانی نیز به این اختلال مبتلا شده ولی لوسی چنین مشکلی ندارد.
جانی می گوید: "وقتی حالم خیلی بد است حتی نمی‌توانم از تخت بیرون بیایم. حتی اگر بتوانم هیچ چیزی را نمی فهمم. به معنی واقعی کلمه نمی‌توانم بفهمم چه چیزی با چیزهای دیگر جور درمی‌آید. مغزم مه‌آلود است. بنابراین وقتی می‌گوییم کسی حال روانی‌اش خوب نیست جنبه‌های جسمی هم دارد."

از او پرسیدم وقتی که متوجه شد بیماری مادرش را به ارث برده چه احساسی به او دست داد.
"احساسات مختلف و دغدغه‌های فکری فراوانی پیدا کردم. ولی در عین حال از احساس راحتی به گریه افتادم. من فرزند مادرم هستم ولی در عین حال احساس می‌کنم وضعیت من ویژگی‌های خاص خود را دارد چون هر مشکل روانی برای فرد مبتلا کاملا منحصربه فرد است."
اگر یکی از اوالدین شما افسرده باشد احتمال ابتلا شما به افسردگی دو برابر می‌شود. در مورد اختلال دو قطبی این احتمال چهار برابر است و در مورد اسکیزوفرنی، که پدر من به آن مبتلا بود، این احتمال هشت برابر می‌شود.
اما این احتمالات نسبی‌اند و در مجموع خطر ابتلا به این نوع بیماری‌ها بسیار اندک است ولی مثل هر مورد دیگری، احتمال اینکه برخی خصلت‌های ژنتیکی منتقل شوند وجود دارد. نحوه پرورش ما در کودکی و تجاربمان در بزرگسالی در ابتلا به بیماری‌های روانی تاثیر مهمی دارد.
خودکشی پدرم روی زندگی من و رابطه با مادرم تاثیر فراوانی داشت. او نیز افسردگی دارد که احتمالا دلیل آن، مرگ پدرم است. بنابراین صحبت کردن با او در مورد شرایط روحی خودش و نگرانی‌هایش در مورد من بسیار تعیین‌کننده بود.

احساس ناتوانی و ناکامی او در جلوگیری از خودکشی پدرم و نگرانی‌های او در مورد احتمال ابتلای من به اختلال روانی شبیه پدرم کاملا واضح بود.
او روز مرگ پدرم را تعریف به یاد می‌آورد؛ او به مدرسه آمد تا به من خبر بدهد و بخوبی چهره من را که نه ساله بودم و روی پاهایش نشسته بودم در خاطر دارد. برایم تعریف کرد که آن شب گریه می‌کردم و پدرم را می‌خواستم . ولی من هیچیک ازاین‌ها را به خاطر ندارم.
ولی مادرم این نگرانی را که من بیماری‌های جدی مثل اسکیزوفرنی را به ارث برده باشم پشت سر گذاشته است.
او می گوید: "پدرت اگر زنده بود حتما به تو افتخار می‌کرد. مطمئنم به خاطر همه کارهایی که تو توانستی بکنی و او هیچگاه نتوانست انجام دهد به تو خیلی افتخار می‌کرد. در عمق وجودش می‌گفت ببین چه جوان خوبی تربیت کرده‌ایم
منبع: BBC / بازنشر : سلامت نیوز