چرا دو نفر همدیگر را دوست دارند؟ و چرا میخواهند تا آخر عمر با هم زندگی مشترک داشته باشند؟
دانشمندان حوزههای گوناگون به نوعی به تحلیل این پدیده در انسان پرداختهاند. و سرانجام به این نتیجه رسیدهاند که این سوال یک جواب واحد ندارد.
جستجوی فردی که انعکاسی از ما باشد از شایعترین تئوریهایی است که به عنوان دلیل انتخاب معشوق بیان میشود.
به این مفهوم که در فرد مقابل چیزی که در خودمان نیز وجود دارد، ما را به طرف او جذب میکند. در حقیقت در این نوع عشق انسان در جستجوی “خودی دیگر” است.
منی که بتواند تصویر مرا چون آیینه در خود انعکاس دهد. منی که برایم آشناست و برایم امنیت به همراه میآورد.
گاهی نیز در جستجوی آیینهای هستیم که “خود ایده آل ” را به ما باز گرداند. اگر به عنوان مثال “هدفمند بودن ” جزو ایدهآلهای ما باشد، اینکه بتوانیم عشق فردی هدفمند را به خود معطوف کنیم، برایمان تائیدی است از تصویری که میخواهیم از خودمان داشته باشیم.
در حقیقت، ما در این نوع عشق، در جستجوی نگاهی هستیم که ما را در آن تصویری که دوست داریم از خود داشته باشیم تائید کند.
البته باید گفت در اغلب عشقها، به میزانی این مولفه به چشم میخورد. هر فردی در رابطه با معشوق تا حدی در جستجوی بازسازی نگاهی است که از خود دارد.
نگاه تائید کننده دیگری برای ما نمودی است که چقدر با “ایدهآلهایمان” منطبق هستیم.
ولی زمانی که عشق تنها به این جنبه خلاصه شود، میتواند نمودی از شخصیت شکننده فرد عاشق باشد که بدون نگاه مثبت معشوق تمام روانش متزلزل میشود.
در این عشق تفاوتهای فردی دو نفر است که ایجاد کننده احساس کشش بین آن دو نفر میشود.
در اینجا دیگر شخص در جستجوی همتای خود نیست، بلکه در جستجوی کسی است که جایگزین یک سری فقدانهای وجودیاش شود. به عنوان مثال فرد تنبل ممکن است عاشق فردی بسیار زبر و زرنگ شود .
عامل اصلی این کشش یافتن ابعادی است که فرد در خود نمیتواند ایجاد کند.
به گفته روانشناسان در بسیاری موارد این تفاوت نه تنها میتواند با گذشت زمان جذابیت خود را از دست بدهد، بلکه حتی ممکن است به صورت عامل اختلاف طرفین بروز کند.
یعنی جنبههایی که در اول ارتباط عامل اصلی انتخاب فرد بودهاند، به مرور زمان برای فرد عاشق به صورت ضعفهایی غیر قابل تحمل در میآیند تا جایی که میتوانند جدایی دو فرد را باعث شوند.
توجه کنید که این دو نوع گرایش (کشش به فرد مشابه و یا متفاوت) میتوانند به طور همزمان در یک فرد وجود داشته باشد.
در حقیقت روان انسان به دلیل پیچیدگیای که دارد، قادر است در خود چنین تناقضاتی را هم جا بدهد.
متاسفانه شباهت زیاد ساختار روانی، میتواند مانع دوام رابطه عاطفی باشد.
به عنوان نمونه، اگر در طرفین، نیاز به تسلط و مدیریت در همه زمینهها به یک شدت وجود داشته باشد، احتمال این که بین این دو فرد نزدیکی عاشقانه دوام پیدا کند کم است.
در این شرایط حتی اگر کششی هم بین دو فرد ایجاد شود، بعد از پایان مراحل اولیه کشش و محبت و با شروع زندگی واقعی، با هم وارد یک “جنگ قدرت” خواهند شد که در آن هر کدام سعی میکند قوانین خود را به دیگری تحمیل کند.
یا به عنوان مثال اگر در هر دو این نیاز وجود داشته باشد که دیگری برایش نقش والد و حمایت کننده را ایفا کند و خود نتواند این نقش را برای او بازی کند، باز هم امکان تداوم رابطه عاطفی کاهش خواهد یافت.
در چنین رابطهای، هر دو طرف احساس ناکامی و محرومیت میکنند. زیرا نه چیزی که انتظار دارند بر آورده میشود و نه خود میتوانند پاسخگوی نیاز طرف مقابل باشند .
برای درک همزیستی بر اساس نیاز روانی و بر اساس نقشی که طرفین در یک رابطه بازی میکنند، مثال زیر را عنوان میکنیم:
رابطهای را فرض کنید که در آن یکی از طرفین (مثلا زن) احتیاج مداوم به انتقاد کردن و کوچک کردن دیگری دارد و طرف مقابل در نقشی که دارد کاملا احساس رضایت میکند.
زیرا نقشی است که از کودکی به او اهدا شده است و با گذشت زمان، رل “قربانی بودن” برایش نقش حیاتی پیدا کرده است.
زمانی که تحقیر میشود، میتواند به دیگران از اخلاق و بر خورد زنش شکایت کند و با دادن رل قربانی به خود، دلسوزی دیگران را برانگیزد.
این رابطه، رابطهای است که شانس ادامهاش زیاد است. زیرا هر کدام از طرفین به گونهای به دیگری نیاز دارد.
در حقیقت این “دیگری” به او یاری میدهد که سناریوی ارتباطی مورد نیازش را به اجرا در بیاورد.
یعنی تا زمانی که طرفین قبول کنند به بازی نقششان ادامه بدهند، این رابطه ادامه پیدا خواهد کرد.
ولی همین که یکی از دو طرف به دلایلی (مثلا به دنبال یک روان درمانی) تصمیم به تغییر نقشش بگیرد، زوج متزلزل خواهد شد.
وقتی دو نفر با هم برخورد میکنند ، از نظر روانی هیچ کدامشان دست نخورده نیستند و احتمال دارد روابط عاطفی متعددی را در گذشته تجربه کرده باشند.
یعنی تجربیات مثبت و منفی که در زندگی و در گذشته داشتهاند ساختار روانی آنها را شکل داده است.
سرخوردگیها، تجربیات دردناک و جراحات ترمیم نیافته، جزوی از این تجربیات هستند.
گذشته افراد یکی از عواملی است که در چگونگی انتخاب و برقراری رابطههای عاطفی تاثیر میگذارد.
در حقیقت، ما با برقراری رابطههای عاطفی جدید، در مواردی سعی در بازیابی و بازسازی رابطههایی هستیم که در گذشته به نوعی در ما جراحاتی بر جای گذاشتهاند.
در حقیقت هر رابطه جدید، برای ما به گونهای تلاشی است برای اینکه بتوانیم دوباره آن رابطه را تجربه و به نوعی ترمیم کنیم.
یکی از دلایل این که مشاهده میکنیم بسیاری از اشخاص خود را در رابطهای شبیه به روابط قبلیشان قرار میدهند، این است که سیستم روانی بهاین شکل سعی دارد به نوعی با دوباره زندگی کردن آن رابطه جراحت روانی بر جا مانده را ترمیم بخشد و بدین گونه باعث ترمیم بخش دردناک و جایگزینی آن با “تجربه رضایت روانی” شود.
این جستجوی “تصویری از رابطههای عاطفی گذشته”، تا حدی عادی است ولی زمانی مشکل ایجاد میکند که در فرد اضطرابهای شدید که ناشی از “ترس از فقدان یا از دست دادن است” بیدار کند.
این اضطراب میتواند تاثیر زیادی بر کیفیت رابطه بگذارد و از عمیق شدن آن جلوگیری کند. زیرا ما دیگر فرد مقابل را آنچنان که هست، با تمام ضعفها و قوتهایش، نمیبینیم.
بلکه او برایمان تبدیل به ابزاری میشود که توسط آن، رابطههای گذشته مان را بیدار و زندگی کنیم.
عامل دیگری که در انتخابهای عشقی ما تأثیر میگذارد به “تاریخچه خانوادهای که در آن به دنیا آمده و بزرگ شدهایم”، برمیگردد.
در حقیقت “مکانیسمهای روابط خانوادگی” به نوعی به ما منتقل میشود و به عنوان عاملی میتواند تعیین کننده اعمال و انتخابهای ما باشد.
ما برای اینکه بتوانیم رابطهای عاطفی سالم برقرار کنیم، در بعضی موارد لازم است که این مکانیسمهای روانی را بشناسیم و به این ترتیب بتوانیم از این منحنی های بستهای که رابطههای گذشته و تاریچه خانوادگی مان به ما تحمیل کردهاند خارج شویم.
منبع: زیباشو دات کام
نکات مثبت و منفی خواستگاری سنتی،محاسن و معایب خواستگاری سنتی
وقتی از خواستگاری سنتی حرف میزنیم
از چه چیزی حرف میزنیم؟ خواستگاری به روش سنتی، شکلی از آشنایی است که در فضای
خانه صورت میگیرد و اولین قدم، معمولاً تماس با مادر دختر است. در این شیوه که
احتمالاً شما هم یا آن را تجربه کردهاید یا بارها و بارها در سریالهای تلویزیونی
دیدهاید، خانوادهٔ پسر برای دیدن دختر و توافقات اولیه در خانهٔ دختر حاضر
میشوند. در شیوهٔ خیلی سنتی در همان جلسهٔ اول تکلیف عقد و عروسی و مهریه معلوم
میشود. آیا برای دنیای امروز این حد از آشنایی برای ازدواج کافی است؟ آیا باید این
شیوهٔ خواستگاری را بهعنوان یک شیوهٔ آشنایی کاملاً کنار بگذاریم؟
قبل از اینکه سراغ روشهای بهینهکردن خواستگاری برویم، اول ببینیم خواستگاری چه
حسنها و چه عیبهایی دارد.
محاسن خواستگاری سنتی
همدیگر را در بافت خانواده میبینیم
در جریان خواستگاری، فرد را در بافت خانوادهاش میبینیم. روابط فرد با خانوادهاش
و نیز خصوصیات اخلاقی و ظاهری خانواده ممکن است با خودِ فرد متفاوت باشد و باید در
کنار او، به خانواده هم توجه کرد.
عاطفی نمیشود
در روش سنتی، احتمالِ عاطفیشدنِ بیشازحد، کمتر است. چون ارتباطات هدفمند است و
قرار است ازدواج کنیم.
امنیت روانی وجود دارد
دختر و پسر، در روش خواستگاری احساس امنیت روانی دارند؛ چون در یک فضای آشکار و
چارچوب مشخص به دور از هرگونه پنهانکاری عمل میکنند و از لورفتن نمیترسند.
میشود طولانیاش کرد
اخیراً خانوادهها جلسات خواستگاری را بیشتر کردهاند و این خودش به کسب نتیجهٔ
بهتر کمک میکند.
ممکن است هیچ آشنایی قبلی درکار نباشد
در این صورت، اگر تنها به یک جلسه اکتفا شود، انتخاب مناسبی صورت نمیگیرد. آمار
بالایی از طلاقها مربوط به خواستگاریهای تکجلسهای هستند که همهچیز در همان
جلسهٔ اول تصمیمگیری شده است.
بیشازحد رسمی است
چون موقعیت رسمی است، ممکن است خانوادهها از لحاظ زمان محدودیت قائل شوند و ترجیح
بدهند که مراسم و تشریفات خواستگاری در جلساتی محدود صورت بگیرد.
تکلیف زود معلوم میشود
ممکن است خیلی زود بحث خواستگاری به تعیین مهریه و تاریخ عقد و عروسی کشانده شود،
در صورتی که این بحثها صرفاً مربوط به جلسهٔ آخر است و طرح زودهنگامش باعث
طرحنشدن مسائل اصلی و مهم خواهد شد.
افراد غیرمتخصص زیاد دخالت میکنند
در روش سنتی، دخالت افراد غیرمتخصص زیاد است. یادمان باشد ما به صرفِ پدرومادربودن،
حق تصمیمگیری دربارهٔ ازدواج فرزندان نداریم و فقط میتوانیم مشورت بدهیم.
ممکن است فقط ویترین را ببینیم
در روش سنتی، اصطلاحاً ممکن است ویترین، جذابتر از انباری باشد! همه خیلی شیک
هستند و بهترین برخوردها و رفتارها را دارند؛ در صورتی که برای آشنایی و شناخت،
باید پشتِ صحنهٔ این ظاهرهای مرتب هم دیده شود.
برای رفعکردن عیبهای انکارنشدنی خواستگاری سنتی میتوانیم کارهای زیر را انجام
دهیم:
خواستگارها را غربال کنیم
برای ایجاد آشنایی ابتدایی، باید غربالگری اولیه داشته باشیم: تحصیلات، سطح درآمد
به معنای شغل پدرِ پسر و شغل خود پسر، سن دختر و پسر و نیز محل زندگی از جمله
مسائلی هستند که پیش از اولین جلسهٔ خواستگاری باید پرسیده شوند تا هر دو خانواده
در صورتی که تناسب داشتند، جلسهٔ اول خواستگاری را برگزار کنند.
تعداد جلسات را زیاد کنیم
برای برطرفکردنِ مشکل محدودیت تعداد جلسات، خانوادهها باید بدانند هر رابطهای
برای شکلگرفتن، زمان خودش را نیاز دارد. برای شناخت حداقل چهار جلسه لازم است؛ ولی
اینکه این عدد را به اضافهٔ چند کنیم، بستگی به میزان تناسبها و تفاوتها دارد.
در کل باید هر دو خانواده انعطافپذیری لازم را برای ادامهدادن جلسات داشته باشند.
مراسم و مهریه را بگذاریم جلسهٔ آخر
مسائلی از قبیل مهریه را باید در جلسهٔ آخر مطرح کرد، چون طرح زودهنگام این مسائل،
راه را برای شناخت وجوه دیگر طرفین سدّ میکند و به نتیجهگیری مثبت یا منفیِ زودتر
از موعد میانجامد.
مشورت بدهیم اما دخالت نکنیم
بهعنوان پدر و مادر، به فرزندانمان مشورت بدهیم، ولی دخالت نکنیم. نظرمان را مستدل
مطرح کنیم، ولی بگوییم که تصمیمگیری با خودِ دختر یا پسر است.
سؤالات اساسی بپرسید
اینکه چه سؤالاتی در جلسهٔ خواستگاری بپرسیم، خودش یک مقالهٔ جداگانه نیاز دارد؛
اما متأسفانه در جلسهای که معمولاً دختر و پسر با هم میگذارند و میخواهند
سنگهایشان را بهاصطلاح با هم وابکنند، معمولاً سؤالهای سطحی یا غیرلازم پرسیده
میشود. این سؤالها باید اساسی باشند. سؤالات اساسی چند بخشند: اول باید ببینیم
طرف مقابلمان چرا میخواهد ازدواج کند؟ فرار از محیط خانواده، نیازهای جنسی،
تکمیلکردن کلکسیون موفقیتها و فشار والدین دلایل خوبی برای ازدواج نیستند. دوم
اینکه آیا آمادگی ازدواج دارد؟ هم از نظر سنی و هم از نظر استقلال فکری و عاطفی و
مالی از خانواده باید دید که طرف مقابلمان آمادهٔ ازدواج هست یا نه؟ سوم تناسبات
خانوادگی است: باید ببینیم آیا سطح فرهنگی و اقتصادی و نوع عقاید خانوادهها و خود
دو فرد با هم جور است یا نه؟ چهارم تناسبات شخصیتی است: اینکه در برونگرایی و
درونگرایی، اشتیاق به تجربههای تازه، وظیفهشناسی و میزان انعطافپذیری به هم
شبیه باشیم، خیلیخیلی مهم است. پنجم و بعد از همهٔ اینها، توافق در مورد آینده
است: اینکه نگاهمان به پیشرفت چیست، کِی میخواهیم بچهدار شویم، کجا میخواهیم
زندگی کنیم، نگاهمان به اشتغال همسرمان چیست، آیا میخواهیم ادامه تحصیل دهیم و با
ادامه تحصیل طرف مقابل موافقیم یا نه، اینها نکات مهمی است که حتماً باید در
جلسههای دونفره پرسیده شود. توافق دربارهٔ مراسم، کماهمیتترین موضوع و آخرین
نقطهای است که باید به آن رسید. متأسفانه این توافق برای خانوادهها به مهمترین و
اولین توافق در جلسهٔ خواستگاری تبدیل شده است. این توافق دربارهٔ مراسم میتواند
نشانهٔ مثبتی باشد اما بههیچوجه یک ازدواج خوب را تضمین نمیکند.
تحقیق کنیم
برای اینکه فریب ویترین زیبای افراد را نخوریم، باید تحقیق کنیم. هم پسر هم دختر
باید تحقیق کنند. خانوادهٔ دختر در همان جلسات اول، باید به منزل خانوادهٔ پسر
بروند و از نزدیک جنس زندگی آنها را ببینند. راهکار دیگر برای تماشایِ پشتصحنهٔ
زندگی افراد این است که مکانهایی بجز خانه را امتحان کنیم. رستوران و پارک و
فضاهای عمومی از این قبیل، تجربیات بیشتری نصیب هر دو خواهد کرد. در واقع وقتی ما
آدمها را در بافتهای متفاوت میبینیم و رفتار آنها را با آدمهای دیگر هم
میبینیم، دستمان میآید چهجور شخصیتی دارند.
مشاوره را به هیچ وجه فراموش نکنیم
مرحلهٔ بعد از گفتوگوهای خواستگاری و تحقیق همزمان، مشاوره است. اگر نتیجهٔ
مشاورهٔ پیش از ازدواج مثبت یا منفی بود که تکلیف روشن است؛ اما بعضی اوقات نتیجهٔ
مشاوره این است که با برطرفکردن برخی مسائل، نتیجه مثبت خواهد بود. گاهی ملاکها
سازگار نیست و بعید است ملاکها یکی شوند. گاهی با وجود ملاکهای مشترک، یکسری
ایرادها هست که میتوان آنها را رفع کرد. درواقع نتیجهٔ مشاوره، حسنها و عیبهای
انتخاب ما را میگوید.
مشاورهٔ پیش از ازدواج در هر نوع آشنایی لازم است، اما در نوع خواستگاری سنتی خیلی
بیشتر نیاز است؛ چون هیچ آشنایی قبلی در کار نیست و میزان خطا بالاست.
منبع: مجله سپیده دانایی