چطور خودمان را در دل خانواده همسر جا کنیم
کار چندان آسانی نیست که بتوانیم خودمان را در دل خانواده همسرا جا کنیم چرا که بسیاری از آنها هنوز همانند قدیمیها فکر میکنند و عروس خوب را عروس حرف گوشکن میدانند اما نگران نباشید کار نشد ندارد میخواهیم به شما یاد دهیم چطور بهترین عروس دنیا شوید.
اگر میخواهید ارتباطی خوب داشته باشید باید از شناخت
خودتان شروع کنید و این دردستترین منبع قابل تغییر است.
شناخت ما از خود میتواند نقاط ضعف و قدرتمان را نشان دهد
تا درصدد برطرف کردن این نقاط ضعف باشیم. خیلی از مراجعان
مبتلا به تکرار اشتباهات خودشان هستند و حتی تمام تلاششان
را میکنند تا اطرافیان را تغییر دهند. مثلا دخترخانمی که
بسیار حساس و زودرنج است از کوچکترین مسئله از طرف
خانواده همسر ناراحت شده و باعث ناراحتی و تشنج در خانواده
میشود. اگر دقت کنیم میبینیم که این دخترخانم در خانواده
خود نیز این مشکل را داشته و به فکر حل آن برنیامده است یا
مثلا پسری که وقتشناس نیست و در خانواده خود کسی اهمیت
این موضوع را به او نیاموخته و چه بسا موقعیتها و شرایط
خوبی را نیز از دست داده است، بعد از ازدواج نیز بابت این
قضیه مشکلات زیادی را با همسر خود پیدا میکند.
من با این گفته که پدر و مادر همسرمان را مثل پدر و مادر
خودمان بدانیم موافق نیستم. اگر پدر و مادر همسرمان را فقط
پدر و مادرعزیز همسر عزیزمان بدانیم مسئله خیلی
راحتترمیشود. این موضوع را از همان اول در خودمان حل
کنیم که همان احساس و احترامی که من نسبت به پدر و مادر
خودم دارم همسرم نیز نسبت به پدر و مادر خودش دارد و
هیچوقت به دنبال تغییر این احساس نباشیم چراکه جز آسیب
زدن به همسرمان، فایده دیگری ندارد. اگر این مسئله را
بپذیریم و در ارتباطات با مسائل پیش آمده لحاظ کنیم خیلی
از مشکلات اصلا به وجود نمیآید. مسئله بعدی نیز حفظ
استقلال و تمامیت خانواده نوپای خودمان است. خیلی از
مشکلاتی که بین فرد و خانواده همسرش پیش میآید به دلیل
رعایت نکردن این حریم است.
این موضوع به توافق شما با همسرتان بستگی دارد،مثلا اگر
هردوی شما افراد برونگرا یا درونگرایی هستید به راحتی
میتوانید در مورد تعداد و زمان رفتوآمدها به تفاهم
برسید.مشکل زمانی است که یکی از زوجها درونگرا و دیگری
برونگراست که در این مورد هم با شناخت شخصیت و علایق طرف
مقابل به جای قضاوت و تحمیل نظرمان میتوانیم به نظر
مشترکی دست پیدا کنیم.پس در این مورد خود دو نفر تصمیم
میگیرند.
اول خونسردی خود را حفظ کنید.آدم عصبانی نه تنها خوب به
مسئله پیش آمده فکر نمیکند بلکه باعث میشود اطرافیان نیز
در مورد گفتههای او شک کنند. بعد به آنها بگویید در مورد
گفته یا پیشنهاد آنها فکر خواهید کرد، اگر موضوع اینجا
تمام نشد و آنها در این خصوص پافشاری کردند به آنها
یادآوری کنید که شما و همسرتان در زمان مناسب با هم همفکری
کرده و تصمیم خواهید گرفت.در مواردی که آنها به حریم شما
احترام نگذاشته و خواهان تاثیرگذاری بیشتری در زندگی و
تصمیمات شما هستند باید صریحا این موضوع را به آنها
یادآوری کنید که این موضوع را در زمان مناسب و با همسرتان
بررسی خواهید کرد.
اینکه ما با چه نگرشی وارد زندگی جدید میشویم بسیار مهم
است. مثلا اگر به عنوان یک دختر خانم در خانوادهای بزرگ
شدهاید که مادربزرگ و پدربزرگ همه تصمیمات مهم را
میگرفتند و این باعث عصبانیت و نارضایتی و غصه خوردن
مادرمان از دست پدرشوهر و مادرشوهرش بوده، در این حالت
احتمالا ذهنیت خوبی نسبت به خانواده شوهر نخواهید داشت؛ از
طرف دیگراغلب ما در مورد مادرشوهر یا عروس افکار منفیای
داریم که باعث جهتگیری منفی و رفتار منفی در ما میشود.
مثلا در نظر بگیرید اگر مادر ما از ما کاری را بخواهد که
در توان ما نیست و برایمان سخت است کم پیش میآید که از
دست او ناراحت شویم و تلاشمان را میکنیم تا آن کار را
انجام دهیم و اگر هم نتوانستیم موضوع خیلی کش پیدا
نمیکند.حالا در نظر بگیرید اگر مادرشوهر از عروس تقاضایی
داشته باشد که حتی دشواری کمتری نسبت به تقاضای مادرمان
دارد، چه فکری خواهیم کرد؟ چه واکنشی نشان میدهیم؟ اگر
نپذیریم چه مسائلی پیش خواهد آمد؟ پیامدهای این نپذیرفتن
حتی سالهای سال گریبانگیر ما خواهد بود.
این مسئله اجتنابناپذیر است پس برای آن آماده باشید. شما
با خانوادهای که تاکنون تعاملی به این شکل نداشتید وارد
ارتباط شدهاید و حتما اختلاف نظر و سوءتفاهم پیش خواهد
آمد. منتها بهترین روش برای حل مسئله ارزیابی درست مسئله و
اتخاذ بهترین و مناسبترین تصمیم و در نهایت عملی کردن
تصمیممتان است.اول مسئلهای که باعث ناراحتی شما شده است
را بررسی کنید؛ مشکل اصلی چیست؟ اگر مادر یا خواهر یا
نزدیکان خودتان این ناراحتی را به وجود میآوردند چه فکری
درباره آنها میکردید، بعد سعی کنید خودتان را جای آنها
بگذارید و اتفاق پیش آمده را از نظر آنها ببینید، وقتی به
اینجا رسیدید متوجه میشوید که بهتر و منطقیتر دارید
موضوع را بررسی میکنید، حالا بعد از تشخیص مشکل آن را
ارزیابی کنید؛ موضوع چقدر برایتان مهم است آیا نادیده
گرفتن آن بهتر است یا صحبت کردن درباره آن؟بعد که تصمیم
گرفتید آن را خودتان عملی کنید. در اینجا بهتر است بگویم
خودتان مشکلات را حل کنید و آنها را به همسرتان موکول
نکنید.حتی برخی مواقع بهتر است اصلا همسرتان را وارد
مشکلات نکنید.
1. سعی کنید تا حد امکان در حضور
مادرشوهرتان عصبانی نشوید. با رعایت ادب، نظرتان را در
مورد موضوع مورد بحث اعلام کنید، اما صدایتان را بلند
نکنید. پیش از آنکه کار به جاهای باریک برسد، با ادب و
فروتنی بحث را خاتمه دهید.
2. اگر شما آن فردی هستید که مادرشوهرتان دوست دارد وقتش را با وی در آشپزخانه بگذرانید تا هم به او کمک کرده و هم احساس تنهایی نکند، گهگاهی همراهی کنید اما زیادهروی نکنید تا این عمل به وظیفه همیشگیتان تبدیل نشود. شاید فقط آخر هفتهها!
3. هیچ وقت رابطه همسرتان را با خانوادهاش زیر سؤال نبرید زیرا این کار تاثیر بدی روی رابطه شما و همسرتان میگذارد. تلاش کنید بیشتر درباره مادرشوهرتان، علاقهمندیهایش و خلق و خویش بدانید.
4. ســعی کنید برای تصمیمگیریهای بزرگ خانه، نظر مادرشوهرتان را جویا شوید. بدین ترتیب هم از به وجود آمدن درگیریهای احتمالی پیشگیری کردهاید و هم برای او احترام قائل شدهاید.
5. با پیشنهادات خانواده همسر در حضور آنها، موافقت کنید ولی اعلام کنید که تصمیمتان را بعد اعلام خواهید کرد. سپس در تنهایی نظر واقعی خود را به همسرتان بگویید و باهم تصمیم نهایی را بگیرید و توسط او تصمیم خود را به خانوادهاش اعلام کنید.
6. در بحثهای خانوادگی آنها شرکت نکنید و از اظهارنظر کردن جدا خودداری کنید.
7. همیشه به خصوص در حضور مادرشوهر به وضعیت شوهرتان برسید.
8. در حضور خانواده شوهر به پسرشان احترام بگذارید و این را بدانید که با اولین بیاحترامی به شوهر آن هم در حضور مادرشوهر، به او نشان دادید که اختلاف دارید و به او اجازه دادید که در زندگی خصوصیتان دخالت کند.
9. در بحثها و جدالهای خانوادگی بهتر است شما حرفی نزنید. مطمئنا او با رفتارها و خصوصیات خانوادهاش بهتر آشناست. پس در مواردی که میان شما و خانوادهاش مسئلهای ایجاد شد قضاوت را به او بسپارید.
10. هرکاری که امروز انجام میدهید، چند ماه دیگر به عنوان وظیفه شما تلقی میشود. پس مراقب کارهایتان باشید.
11. مادر شوهرتان با شما همسن و سال نیست. پس همواره احترام او را حفظ کنید و در شوخی کردن با او حد و مرز خاصی داشته باشید.
12. هرگز تعلق خاطر همسرتان به خانوادهاش را کماهمیت تلقی نکنید و سعی نکنید بین او و خانوادهاش فاصله بیندازید.با این کار نسبت به این قضیه حساستر کرده و بیشتر طرف خانوادهاش هدایت میکنید.
منبع:مجله زندگی ایده آل/برترین ها
فاکتورهایی وجود دارند که اگر در نامزدی با آنها مواجه شوید، هر چه سریع تر باید نامزدی را به پایان برسانید یا با کمک یک مشاور در پی حل مشکل باشید. در غیر این صورت، اگر با همین فرمان جلو بروید، خیلی زود طلاق سرنوشت شما خواهد شد.
به گزارش سلامت نیوز به نقل از سایت تبیان، رابطه جنسی چیزی فراتر از یک ارتباط فیزیکی است. این رابطه مثل چسبی است که همه اجزای یک زندگی مشترک را به هم متصل می کند و اگر ایراد داشته باشد، باعث از هم پاشیدگی زندگی زن و مرد می شود. دوران نامزدی و عقد، فرصتی برای تشخیص اختلالات جنسی است. در این زمان شما می توانید سرد مزاجی، پرخاشگری جنسی، اعتیاد جنسی یا اختلالات فیزیولوژیک طرف مقابل را بشناسید.
اختلالات جنسی دو گونه اند. برخی درمان دارند و برخی نه. اگر با چنین موردی مواجه شدید، به پزشک متخصص یا روانپزشک مراجعه کنید تا در صورت درمان پذیر بودن، مشکل را برطرف کند. در غیر این صورت، ادامه دادن نامزدی و برنامه ریزی برای ازدواج به صلاح نیست.
همه افراد خشمگین می شوند اما آنهایی که بیشتر و سریعتر از دیگران خشمگین می شوند،
هر موضوعی برای آنها با عصبانیت همراه است و اولین گزینه شان در مواجهه با مشکلات،
داد و قال و خشم و تخریب گری است، نمی توانند همسر خوبی باشند.
همیشه شنیده ایم که اعتیاد بلای خانمان سوز است. بله این دقیقا بهترین تعبیری است که می توان برای اعتیاد به کار برد. فرد معتاد حتی اگر با انگیزه درونی ترک کرده باشد، باید 5سال راکاملا پاک بگذراند تا بتوان گفت اجازه ازدواج دارد. اگر طرف مقابلتان اعتیاد دارد (به هر چیزی، از الکل گرفته تا مواد مخدر سنتی، مواد مخدر صنعتی و...) با او ازدواج نکنید و وعده ندهید که بعد از ترکش با او ازدواج خواهید کرد.
ناپختگی به معنی نداشتن بلوغ است. برای ازدواج نیاز است که هر دو طرف به بلوغ جنسی، بلوغ عاطفی، بلوغ اجتماعی و بلوغ اقتصادی رسیده باشند. هر کدام از این بلوغ ها که نباشد، یک جای کار می لنگد. فرد ناپخته کسی است که بچگانه رفتار می کند، استقلال فکری ندارد، از نظر مالی وابسته است و هویتش اجتماعی اش شکل نگرفته و نمی داند چه کاره است و می خواهد در دنیا چه کاری انجام دهد. اگر طرفتان آدم نابالغ و ناپخته ای است و شما این را بعد از نامزدی فهمیده اید، منتظر نمانید تا کم کم پخته شود. این فرایند ممکن است خیلی طولانی شود. خودتان را مجبور به صبوری بیشتر و سکوت و فداکاری نکنید. به جای آن، این نامزدی را خاتمه دهید. زندگی با یک فرد نابالغ، به معنی جنگ و جدال های هر روزه، خودخوری کردن، سردی و طلاق عاطفی است.
کسی که در زندگی اش پرونده های باز، زخم های درمان نشده و گره های باز نشده داشته باشد، نمی تواند انتخاب درستی برای ازدواج انجام دهد. چنین فردی، هر قدمی که بردارد برای التیام این زخم ها و در راستای پرونده های قبلی است. نمونه این افراد، کسانی هستند که یک رابطه عاطفی شکست خورده در پرونده شان دارند و هنوز نتوانسته اند آن را فراموش کنند یا برای تسکین آن، به یک رابطه دیگر روی آورده اند. کسی که از یک شکست شغلی برمی گردد، کسی که همه سرمایه خود را باخته و هنوز افسرده است، کسی که در کودکی اش گیر کرده و هنوز از ناکامی های بچگی اش رنج می کشد، نمی تواند همسر مناسبی باشد.
رابطه جنسی چیزی فراتر از یک ارتباط فیزیکی است. این رابطه مثل چسبی است که همه
اجزای یک زندگی مشترک را به هم متصل می کند و اگر ایراد داشته باشد، باعث از هم
پاشیدگی زندگی زن و مرد می شود.
شما ازدواج می کنید تا تکیه گاه عاطفی و احساسی پیدا کنید. تا کسی حمایت تان کند، همراه و همپای تان باشد، هدف مشترک داشته باشید و با هم برای رسیدن به آن تلاش کنید... اما اگر شریک تان فردی دور از دسترس شما باشد، اساسا معنای اشتراک در این ازدواج از بین می رود. در دسترس نبودن هم فیزیکی است و هم عاطفی.
کسی که دور از شما کار و زندگی می کند، کسی که هر وقت به او نیاز دارید حضور ندارد، کسی که در زندگی شما را تنها می گذارد، یعنی از نظر فیزیکی در دسترس تان نیست. اما به جز این، افرادی هم هستند که از نظر عاطفی در دسترس نیستند. یعنی شما به احساسات شان، افکار و درونیات شان راه ندارید. در مقابل تان بسته رفتار می کنند. سر از کارشان در نمی آورید و شما را در هیچ کاری مشارکت نمی دهند و برایشان اهمیتی هم ندارد که از احساسات و کارهای شما سر در بیاورند. این ها نه با شما، نه با هیچ کس دیگر نمی توانند زندگی مشترک خوبی بسازند. از این افراد دوری کنید.
همه افراد خشمگین می شوند اما آنهایی که بیشتر و سریعتر از دیگران خشمگین می شوند، هر موضوعی برای آنها با عصبانیت همراه است و اولین گزینه شان در مواجهه با مشکلات، داد و قال و خشم و تخریبگری است، نمی توانند همسر خوبی باشند و اگر روزی با آنها وارد زندگی مشترک شوید، دیر یا زود کارتان به جدایی می کشد. کنترل خشم یکی از اولین مهارت هایی است که هر فردی باید کسب کند. اگر شریک آینده زندگی شما از یادگیری این مهارت سر باز می زند، اگر می خواهد با داد و فریاد کردن همه را بترساند یا باج بگیرد و سکوت را به شما تحمیل کند، از ازدواج با او منصرف شوید. چون این ویژگی به تنهایی برای ذله کردن شما و جدا شدنتان کافیست.
در یک رابطه سالم، هیچ کدام از زن و مرد خود را طرف غالب، محق و برتر رابطه نمی دانند. اما در یک رابطه بیمار، یکی همیشه به دیگری شک دارد و در حال کنترل کردن او است، می خواهد او را آن طور که خودش می خواهد تربیت کند یا آنچه را که خودش می پسندد به او تحمیل کند. کنترل گری چه از جانب مرد باشد و چه زن، تخریبگر یک رابطه است و نتیجه ای جز از هم پاشیدن زندگی مشترک ندارد
منبع : تبیان