چرا همسرم درکم نمیکنه، چرا حرف همدیگه رو نمیفهمیم؟
انگار گاهی زبان یکدیگر را نمی فهمیم اما برای اینکه ریشه این مشکلات را بیابیم و راه حل مقابله با آنها را یاد بگیریم، به سراغ دکتر قدرتی رفتیم تا از ایشان راهنمایی بگیریم.
یکی از دلایل مشکلات ارتباطی بین زنان و مردان، تفاوت سطح ارتباطی آنهاست؛ خانم ها
معمولا در بیان و توصیف یک چیز، تمام مراحلی را که در ذهن شان پردازش می شود، به
زبان می آورند و ممکن است مطابق آن عمل کنند یا نکنند؛ در حالی که مردان عادت
ندارند چیزهایی را که از ذهن شان می گذرد به زبان بیاورند و فقط به اعلام نتیجه
نهایی بسنده می کنند.
رفتارها و عملکرد زنان و مردان گاهی آنقدر با یکدیگر تفاوت دارد که به نظر می رسد
آنها از دو سیاره گوناگون آمده اند؛ چون هر کدام مطابق طرز تفکر خود عمل می کنند و
همین موضوع هم اغلب باعث بروز اختلاف می شود؛ البته این تفاوت ها لازم است و اصلا
بد نیست؛ ولی وقتی به خوبی فهمیده و درک نشوند، می توانند مشکل آفرین شوند؛ مثلا
خانم ها چون بیشتر به جزییات توجه دارند، بیشتر متوجه تغییر حالات طرف مقابل شان می
شوند و به همین دلیل انتظار دارند او هم درست همانند آنها رفتار کند؛ در صورتی که
آقایان کمتر به این موضوع توجه دارند و همین موضوع گاه باعث بروز اختلاف خمی شود.
روان شناسان معتقدند ارتباط، دو سطح کلامی و غیرکلامی دارد؛ معمولا هم مشکل زمانی
به وجود می آید که این دو سطح در تعارض با یکدیگر باشند؛ یعنی شما به زبان یک چیز
می گویید اما به گونه ای دیگر رفتار می کنید. جالب اینجاست که مخاطب سطح غیرکلامی
پیام را خیلی سریع تر می گیرد؛ چون این سطح هم قوی تر است و هم تاثیر بیشتری بر
مخاطب دارد؛ یعنی مثلا وقتی می خواهید کسی را به منزل تان دعوت کنید، اگر کلام و
چهره شما با هم هماهنگ نباشد، توجه مخاطب بیشتر به چهره شما معطوف می شود نه به
کلامتان. مشک لهم اغلب زمانی به وجود می آید که این دو سطح ارتباط، اختلاف زیادی با
هم دارند.
البته علت این موضوع را هم می توان در تعارفات و تفاوت های فرهنگی جستجو کرد؛ مثلا گاهی تعارفات معمول جزو ارزش ها محسوب شده و افراد به گونه ای ترغیب می شوند که اینطور رفتار کنند. حتی گاهی صراحت بیان بی احترامی تلقی می شود.
ما بخشی از این رفتارها را در کودکی و در خانواده یاد می گیریم ولی بخش دیگر آن ریشه در فرهنگ ما دارد و اکثرا مشکل در خانواده هایی به وجود می آید که والدین پیام های متفاوتی را به بچه هایشان منتقل می کنند.
ذهن خانم ها بیشتر به جزییات توجه دارد و بنابراین آنها زودتر متوجه ارتباطات
غیرکلامی می شوند، زودتر واکنش نشان می دهند و حساسیت بیشتری دارند؛ در حالی که
آقایان کلی نگرند و معمولا به کلیات یک ارتباط توجه بیشتری دارند؛ مثلا اگر همسرشان
هنگام ناراحتی بگوید علاقه ای به بیرون رفتن ندارند، دقیقا همان برداشت را از کلام
او می کنند؛ در حالی که همیشه منظور واقعی خانم ها همان چیزی نیست که می گویند. در
این مواقع اگر دو طرف از همدیگر شناخت نداشته باشند، مشکلات زیادی به وجود خواهد
آمد؛ بنابراین شناخت بیشتر، آگاهی و آشنایی با دنیای طرف مقابل، بهترین راه برای
موفقیت در ارتباط خواهد بود.
یکی از چیزهایی که به ما کمک می کند در ارتباط موفق تر باشیم این است که واقعا یاد
بگیریم چگونه درباره چیزهایی که ما را ناراحت یا خوشحال می کنند با طرف مقابل صحبت
کنیم و انتظار نداشته باشیم که او خودش متوجه ناراحتی ما بشود و حالات مختلف ما را
حدس بزند؛ چون افراد با یکدیگر متفاوتند.
بهترین کار این است که ما یاد بگیریم در مورد احساسات مان و تاثیراتی که طرف مقابل بر ما دارد، صحبت کنیم. خیلی از افراد ترجیح می دهند چیزی نگویند چون یا خجالت می کشند و فکرمی کنند چیز مهمی نیست یا نگران هستند که شاید نتوانند خوب منظورشان را برسانند و بدین ترتیب دعوا و اختلاف بین شان پیش بیاید.
در واقع این رفتارها در طولانی مدت آسیب های زیادی به ارتباط می زند. فراموش نکنیم باید زمان مناسبی را برای صحبت کردن با طرف مقابل خود پیدا کنیم و آن زمان مناسب وقتی است که بتوانیم احساسات مان را کنترل و مدیریت کنیم.
یکی از مشکلاتی که اغلب زوج ها با آن درگیر هستند، این است که به یکدیگر برچسب می
زنند؛ مثلا اگر همسرشان بداخلاقی کرده یا چیز مهمی را فراموش می کند، به او می
گویند: «تو همیشه اینطوری رفتار می کنی» و بدین ترتیب باعث می شویم که طرف مقابل
حالت تدافعی به خود بگیرد و خود را توجیه کند؛ در حالی که باید بدانیم این مکالمات
هیچ کمکی به موفقیت ما در ارتباط نخواهد کرد. بهتر است هنگام گفتگو بیشتر از ضمیر
«من» استفاده کنیم؛ مثلا بگوییم: «من اینطور احساس می کنم یا من اینطور فکر می کنم
و ...» چون در این صورت عقیده خود را به طرف مقابل تحمیل نکرده ایم.
نکته مهم دیگر آن است که دقیقا باید به طرف مقابل بگوییم که کدام رفتار او ما را ناراحت می کند. به این ترتیب این فرصت را به مخاطب خود می دهیم که در خودش تغییر ایجاد کند.
از آنجایی که خانم ها هنگام ناراحتی علاقه بیشتری به حرف زدن دارند، نباید فکر کنند
اگر همسرشان مانند آنها رفتار نمی کند، یعنی توجهی به آنان ندارد. آقایان هم بهتر
است با توجه به روحیات همسر خود رفتار کنند؛ یعنی هنگام ناراحتی همسرشان بیشتر به
او توجه کنند و این کار را هم کامل، دقیق و دور از تظاهر انجام دهند.
مثلا اگر می خواهند به حرف همسرشان گوش کنند، این کار را با توجه کامل به او انجام دهند، نه هنگامی که مشغول خواندن روزنامه یا تماشای تلویزیون هستند چون اینگونه، فرصت اعتراض کردن را هم از او می گیریم. بنابراین باید به طرف مقابل مان فرصت دهیم که در مورد احساسات واقعی خود به راحتی صحبت کند تا ما هم بتوانیم بهتر مسئله را ریشه یابی کنیم.
منبع : سایت برترینها
چند سالی است که معمولا در دورهمیهای زنانه یک نفر شروع میکند به صحبت کردن درباره اینکه چه شوهر فرمانبردار و بیسر و صدایی دارد. اطرافیان هم با کلی حسرت به او نگاه میکنند و در دل آرزو میکنند کاش شوهر آنها هم مثل «موم» توی دستشان بود.
البته ماجرا به اینجا ختم نمیشود. دوستان آن
خانمی که شوهرش را مثل «موم» توی دستش فرم میدهد
وقتی وارد زندگی شخصی خودشان میشوند مدام به این
فکر می کنند چطور باید از همراه زندگیشان «موم»
بسازند و بعد با فراغ بال آن را به هر شکلی که
دوست دارند در بیاورند. بهتر است مراقب باشید، این
رابطه به نظر جذاب، از سلامت خوبی برخوردار نیست.
در این خصوص با "ریبوار نظری" که این روزها در
کلینیک روانشناسی منطقه 12 شهرداری مشغول به
فعالیت است، تماس گرفتیم و از ایشان خواستیم
درباره مضرات و فواید این «موم بودن» و آسیبهایی
که به زندگی مشترک وارد میکند برایمان توضیحاتی
بدهد. «چند سالی است که زنان به عنوان افراد پیشرو
در جامعه مشغول فعالیت هستند و دیگر مانند گذشته
آدمهای پیرو نیستند. این مساله برای جامعه، زندگی
زناشویی و... بسیار خوب است اما گاهی اوقات تعدادی
از خانمها به دلیل مشکلاتی که دارند فکر میکنند
در زندگی زناشویی باید مانند یک رئیس یا مادری
سختگیر به همسرشان امر و نهی کنند. حالا اگر این
خانمها با آقایانی که به واسطه یکسری مشکلات
شخصیتی و روحی که سلطهپذیر هستند ازدواج کنند، به
قول معروف به مراد دلشان میرسند و شوهر مانند یک
کارمند بی زبان و ساده، هر چیزی را که همسرش به
عنوان رئیس به او بگوید بی چون و چرا قبول
میکند.»
پس اگر حسرت زندگیتان تا الان این بود که چرا همسرتان مثل موم توی دست شما نیست، بهتر است نگاهتان را عوض کنید، چون این رابطه رئیس و مرئوسی در زندگی زناشویی به شدت مخرب است و حکایت از مشکلات هر دو نفر دارد: «آقایانی که اعتماد به نفس پایین دارند و شدت وابستگیشان به اطرافیان و خصوصا جنس مونث زیاد است سعی میکنند به هر چیزی که همسرشان میگوید عمل کنند، حتی اگر خودشان مخالف این ماجرا باشد. مسالهدیگری که میتوان به آن اشاره کرد حس نا امنی است. مردهایی که از سوی همسرشان این حس را گرفتهاند که ممکن است هر لحظه آنها را از دست بدهند معمولا به سمتی میروند که به جز «بله»، «چشم» هیچ چیزی دیگری به زبان نمیآورند. مساله دیگر که خیلی مهم است به اتاق خواب افراد برمیگردد. معمولا مردهایی که مشکلاتی جنسی مانند بی میلی و سردمزاجی دارند و نمیتوانند همسرشان را راضی کنند در نگاه قدم اول برای جبران این کمبود سعی میکنند هر چیزی را که همسرشان میگوید، گوش کنند.»
مشکلات روحی و خلاها تنها به آقایان ختم نمیشود،
بلکه خانمها هم دچار اختلالات روحی مانند آزارگری
هستند. آنها معمولا پدر یا برادری داشتهاند که به
مادرشان یا خودشان مدام زور گفته. به همین دلیل
میخواهند با زورگویی به همسرشان انتقام گذشته را
بگیرند و مدام مراقب این باشند که حقشان خورده
نشود. برای همین سلطهگرانه با همسرشان رفتار
میکنند و این رفتار آنها را به شدت خشنود میکند.
این زنان معمولا پرخاشگر نیستند، اتفاقا به اصطلاح
عامیانه با پنبه سر میبرند و حرفشان را با
لبخندهای معنیدار و جملات مخصوص به کرسی
مینشانند. بعضی از خانمهایی که با این مشکلات
روبهرو هستند، بعد از مراجعه به کلینیک و گذراندن
دوران مشاوره، به این نتیجه میرسند که زورگویی به
همسرشان نتیجه خشمی است که از دوران کودکیشان
باقی مانده است.
از آقای نظری خواستیم درباره راهحل این مشکل صحبت
کند: «روانشناسها معمولا برای کنترل خشم یا
مسائلی مانند عجول بودن تکنیکهایی را معرفی
میکنند اما مسالهتحقیر کردن همسر، زورگویی،
آزارگری و... مسائلی هستند که باید توسط متخصص و
جلسات مشاوره رفع شود، در غیر این صورت ممکن است
باعث بروز مشکلات زیادی شود. اصلیترین مشکلی که
بعد از 10 سال زندگی مشترک یا حتی کمتر ممکن است
برای این آدمها به وجود بیاید، افسردگی شدید است.
افسردگی که گاهی اوقات منجر به اتفاقات ناخوشایندی
میشود.»
منبع:نی نی سایت