عاقبت بعضی ازدواجها از همان ابتدا مشخص است.
ما نمیتوانیم جلوی زلزله را بگیریم اما جلوی خسارت و تلفات را میتوانیم. البته عاقبت هیچ ارتباطی، بهطور صددرصد قابلپیشبینی نیست اما براساس مطالعات انجامگرفته، ازدواجهایی که با شکست روبرو شده یا در مرحله آشنایی به هم خوردهاند وجوه مشترک زیادی با یکدیگر داشتهاند که براساس دستهبندی به چند گروه تقسیم میشوند، بنابراین شرط عقل است،
با توجه به اینکه در سنین پایین معیارهای انتخاب همسر ثبات کمی دارد و بهدلیل
نداشتن استقلال فکری، مالی و ضعف تصمیمگیری، انتخابهای احساسی و شناخت ناکافی از
جنس مخالف، این گروه از ازدواجها از پرخطرترین انواع ازدواجها هستند و افرادی که
در این رده سنی (خانمهای زیر 20 سال و آقایان زیر 24 سال) تصمیم به ازدواج دارند
لازم است آموزشهای لازم را برای ارتباط و شناخت درست ببینند و با مشورت و راهنمایی
خانوادهها اقدام کنند.
اگرچه بخشی از ازدواج میتواند تامین غریزه جنسی باشد، اما نیاز جنسی نباید تنها
دلیل ازدواج باشد چراکه پس از تامین شدن آن فشار حاصل از شرایط سخت زندگی،
مسئولیتپذیری و نداشتن برنامهریزی میتواند باعث شکست در ازدواج شود.
اگرچه انسان در نگاه اول ممکن است مجذوب زیباییهای طرف مقابل شود و توصیه ما
مخصوصا به افرادی که ظاهر خیلی برایشان اهمیت دارد به هیچ عنوان، این نیست که نسبت
به ظواهر بیاهمیت باشند، اما از آنجایی که ظاهر در گذر زمان عادی میشود و همیشه
پایدار نمیماند، نمیتواند تنها معیار برای ازدواج باشد. بنابراین توصیه میشود
ملاک انتخاب همسر زیبایی ظاهری کنار سایر خصوصیات فردی و شخصیتی افراد باشد نه
تنها دلیل انتخابشان.
این ازدواجها از سوی خانواده یا براساس رسم و رسومات به طرفین تحمیل میشود و
بعضیاوقات شامل ازدواجهای فامیلی و قبیلهای است که همه چیز در آنها در نظر گرفته
میشود، به جز خود آن 2 فردی که قرار است با هم تا آخر عمر زیر یک سقف زندگی کنند.
همانطور که قابل پیشبینی است، درصد شکست در این نوع ازدواجها زیاد است و چه بسا
حتی در صورت پایداری ازدواج، شیوع خیانتهای جنسی و عاطفی همسران نسبت به یکدیگر در
این نوع ازدواجها بیشتر باشد.
شناخت درست، یکی از ارکان اصلی انتخاب شایسته همسر است. در شناختهایی که 2 طرف
نسبت به یکدیگر در فاصله مکانی دوری قرار گرفتهاند، بخش اعظم ارتباط به وسیله
اینترنت، تلفن یا پیامک است که این سطح از شناخت نمیتواند برای مهمترین تصمیم
زندگی افراد کافی باشد، بنابراین، حتی اگر 2 نفری که قصد ازدواج دارند بنا بر
دلایلی، در 2 شهر یا کشور مختلف سکونت دارند، حتیالمقدور حتی با وجود شرایط سخت
دوری راه، اگر واقعا میل به شناخت و ازدواج دارند، لازم است این ارتباط حتما با
اطلاع خانوادهها باشد و شرایط به گونهای باشد که 2 طرف بعد از هر 10 دفعه مکالمه
تلفنی یک دیدار حضوری داشته باشند. نکته مهم این است که دیدارها و صحبتها باید
واقعا به قصد شناخت باشد. افرادی بودهاند که پیش از ازدواج سالها با یکدیگر
ارتباط داشته و ساعتها با هم حرف زده و بیرون رفتهاند، اما موارد اساسی را در
مورد یکدیگر نفهمیدهاند. چرا؟ چون از همان روز اول تصمیم خودشان را گرفته و طرف
مقابل را انتخاب کرده بودهاند، بنابراین بررسی نمیکرده و دنبال شناخت نبودهاند
بلکه در دوران آشنایی فقط تفریح میکرده و وقت میگذراندهاند.
هر چقدر هم که بگویید او با خانوادهاش فرق دارد، باید قبول کنید خانواده مهمترین
نقش را در تربیت فرد دارد و همیشه رد پای فرهنگی که با آن بزرگ شده در زندگیاش
باقی خواهد ماند. بنابراین ازدواج با فردی که با فرهنگی کاملا متفاوت یا حتی متضاد
با فرهنگ شما بزرگ شده، میتواند زمینهساز اختلافات خانوادگی بزرگی شود. معمولا
این اختلافات شامل: اختلاف بر سر مهریه، شکل مراسم، در زمینه دخالتهای خانوادگی و
همچنین اختلاف در زمینه پوشش و سلیقه در مورد تفریحات و مسافرتها میشود. پس
حتیالمقدور بهتر است با خانوادهای همفرهنگ وصلت کنید.
وقتی که فردی دچار حادثه ناگواری میشود یا عزیزی را به هر شکلی از دست میدهد،
اغلب سعی در ترمیم زخم ایجادشده در روح و روان خود دارد. متاسفانه برخی از افراد
برای ترمیم زخمهای خودشان است که ازدواج میکنند در حالی که این کار کاملا اشتباه
است و تبعات بسیار زیادی خواهد داشت. خیلی از افرادی که بلافاصله بعد از یک تروما
(آسیب) و برای اجتناب از رنجی که میکشند، ازدواج میکنند، بعد از مدتی انگار که از
یک خواب عمیق بیدار شده باشند از مواجه شدن با اشتباهی که مرتکب شدهاند یکه
میخورند و میگویند: «اون اینجوری نبود، قبل از ازدواج یه طور دیگه بود، بعد از
ازدواج تغییر کرد». جواب این است که: او هیچ تغییری نکرده، این تو بودی که او را
خوب نشناختی و برای در آمدن از چاله خود را به چاه انداختی.
پس بیایید جملات اینچنینی را که هر چه قسمت باشد، همان میشود و تقدیر چنین است را کنار بگذارید و آگاهانه انتخاب کنید.
منبع: FAMILY THERAPY by S.Gladding
بازنشر: هفته نامه سلامت / سلامت نیوز
ترس ما از صحبت کردن با همسرمان درباره اتفاقات پیشآمده مساله رایجی است که معمولا در بین زوجها دیده میشود. مانند بسیاری از مسائل حل نشده در این بین افکار و تصورات اشتباهی وجود دارد که مانع از صحبت کردن طرفین با یکدیگر میشود. شناخت این برداشتهای اشتباه و فکر واقعی در پشت آن، در ابتدا باعث میشود که قدم اول را در حل این گونه مسائل برداریم.
ابتدا باید سعی کنید با تصورات غلط که در زیر به آن اشاره میشود، مقابله کنید و سعی کنید تکنیکهایی را یاد بگیرید که به بهبود رابطه شما و همسرتان کمک میکند.
1ـ اگر با همسرم صحبت کنم خودم ضایع میشوم.
احتمالا در پشت این فکر نوعی مقاومت طولانی مدت درباره حرف زدن و گوش کردن وجود دارد.
2ـ اگر به همسرم بگویم چطور دلم را شکسته او را بیشتر از خود راندهام.
در پس این فکر این تصور وجود دارد که همسر من خودش باید بفهمد من چه احساسی دارم نه اینکه من به او بگویم چه احساسی دارم.
3ـ اگر به حرفهای همسرم گوش کنم فکر میکند که با او موافق هستم.
حتما پشت این فکر این تصور اشتباه وجود دارد که من باید حرف آخر را بزنم و تعیین کننده مسیر بحث باشم.
4ـ اگر صحبت کنم و بگویم چه چیز آزارم میدهد فاصله من از همسرم بیشتر میشود. صحبت کردن راجع به مسائل پیش آمده باعث میشود متوجه شوید در درون همسرتان چه میگذرد تا قدمی به سوی رفع اختلاف و سازش بردارید. برعکس وقتی به همسرتان میگویید که چه چیزی باعث ناراحتی شما شده است اجازه میدهید همسرتان متوجه شود وبه رنجش شما پی ببرد.
5ـ اگر به سهم خود در بروز مشکلات اعتراف کنم همسرم دیگر مرا تحویل نمیگیرد یا علیه خودم استفاده میکند. برعکس اگر هر یک از ما سهم خود را در بروز مشکلات پیش آمده بپذیریم اولین قدم را در راه اصلاح روابط خود برداشتهایم و این کار باعث میشود بتوانیم مسئولانه و بیپرده به اشتباهات خود اعتراف کنیم.
در بسیاری از مراجعات زوجها به روانشناسان دیده میشود که بسیاری از آنها از راههای اشتباه، وارد حل کردن مساله پیش آمده با همسر خود میشوند و اغلب این کارها باعث میشود تا به مشکلات بیشتر دامن زده شود و نهتنها گرهی از مشکل باز نشود، بلکه تبعات بدتری نیز گریبان همسران را بگیرد. دو روش رایج و اشتباه مورد استفاده زوجها در این گونه مسائل سکوت کردن و دعوا راه انداختن است که در زیر به طور مجزا به آنها پرداخته میشود و راهحلهای جایگزین آن نیز معرفی میشود.
رایجترین حل مساله ممکن مخصوصا در خانمها سکوت کردن است. اینکه مهر سکوت به لب بزنید و همه چیز را در خود بریزید چیزی را حل نمیکند. سکوت تنها باعث میشود شانس خود را برای ارتباط متقابل از سوی همسرتان از دست بدهید و در آشتی را به روی خود ببندید. درست است که سکوت سرشار از ناگفتههاست ولی بهتر است این حرفهای زده نشده را به شیوهای منطقی و معقول با همسر خود در میان بگذارید،نه اینکه روزها و ماهها به انتظار این بنشینید که همسر شما خود به سراغتان بیاید و درباره اتفاق بد پیشامده با شما صحبت کند. بدترین پیامد سکوت کردن این مساله است که شما با این کار نارضایتی خود را فروخورده و آن را به خشمی بیانتها در درون خود تبدیل میکنید.
شما با دعوا راه انداختن خشم افسارگسیختهای که به احتمال زیاد از مدتها قبل آن را تجربه کردهاید، بر سر همسرتان خالی میکنید و سعی میکنید با این کار نشان دهید تا چه اندازه عصبانی هستید، تا شاید همسرتان درددل واقعی شما را بفهمد. البته در بیشتر موارد هر یک از طرفین این توجیه را برای رفتار خود میآورد که سرکوب کردن احساسات کار خطرناک و بیمارگونهای است و باید به هر نحو ممکن میزان ناراحتی خود را از اتفاق پیش آمده به همسرم نشان دهم.
اما نکته اینجاست که ممکن است نشان دادن احساس خشم به همسر در کوتاه مدت مفید باشد، اما در بلندمدت باعث میشود که شما در نزد همسرتان تبدیل به فردی خشن و کمطاقت جلوه کنید که یاد نگرفته است به شیوه صحیح هیجان خود را بروز دهد. البته که فروخوردن احساسات ناراحتی و عصبانیت در قبال مسائل پیش آمده اصلا توصیه نمیشود، ولی مدیریت هیجان بخصوص هیجانات ناراحتکننده بسیار مفید است و اغلب باعث میشود کنترل بهتری بر روی احساسات خود داشته باشید تا به راهحل مناسبتری برسید.
موقعیت مناسبی را برای صحبت با همسر خود ترتیب دهید و ترجیحا زمانی را انتخاب کنید که هر دوی شما از نظر روحی و جسمی آمادگی گوش دادن به صحبتهای یکدیگر را دارید. نکته مهم و حیاتی در مواجهه با این مسائل هنر گوش کردن است که میتواند نیمی از راهحل موجود باشد. نکاتی که در زیر عنوان شده است بر محوریت هنر گوش دادن به یکدیگر مطرح شده است، چون اعتقاد بر این است تا زمانی که ما راه گوش دادن به حرفهای یکدیگر را بر خود ببندیم و تنها متوجه حرفهای خود باشیم هیچ مشکلی حل نخواهد شد.
سعی کنید با گوش کردن به دنیای همسرتان وارد شوید و از چشم او به موضوع پیش آمده نگاه کنید.یعنی به شکل غیرتدافعی و غیررقابتجویانه از خودتان بپرسید همسرم سعی دارد چه چیزی را به من بفهماند و روی چه مسالهای در حرفهای خود تاکید دارد. بکوشید بعد از مدتی که از صحبتهای همسر شما گذشت به او خلاصهای از مطالبی که گفته را بیان کنید. با این کار همسر شما متوجه میشود که کاملا به حرفهای او گوش میکنید و به صحبت کردن ترغیب میشود.
زوجها غالبا بدون اینکه بدانند دعوا بر سر چیست با هم میجنگند و جر و بحث راه میاندازند و اغلب بدون اینکه نقطه نظر همسرشان را درک کنند درستی آن را زیر سوال میبرند و یا مخالفت میکنند. منظور این روش آن است که کمک کند شمای شنونده گوش کنید و ببینید همسرتان چه میگوید و شمای گوینده احساس کنید به حرفتان گوش داده میشود.
به این صورت وقتی که در حال بحث بر سر موضوعی هستید و یکی از شما آزرده یا عصبانی شد شما یا همسرتان فرمان ایست میدهید و جای خود را بهعنوان گوینده یا شنونده عوض میکنید و با این کار از تحمیل نظرهای خود دست بر میدارید. و به دنیای همسرتان قدم میگذارید. با این کار از تنش میان شما و همسرتان کاسته میشود و روند گفتوگوی طبیعی را بدون عصبانیت پی خواهید گرفت.
این روش به شما کمک میکند به جای دفاع از گفتههای خود به گفتههای همسرتان متمرکز شوید و از این طریق اختلاف پیش آمده را حل کنید. در این تمرین شما به نوبت حقیقت دیدگاه همسرتان را که خالصانه با آن موافق هستید کشف کرده و به طریقهای خیرخواهانه و مجابکننده آن را تصدیق خواهید کرد. این کار باعث میشود موضوع اصلی که باعث ناراحتی شما یا همسرتان شده است کشف شود و از گفتوگوهای حاشیهای پرهیز شود.
1ـ پیش از باز کردن سر صحبت فکر کنید دوست دارید صحبت شما با همسرتان به کجا برسد و چه مسالهای حل شود.
2ـ سعی کنید الگوهای آشنای قدیمی صحبت با همسرتان از جمله تحقیر و سرزنش کردن را که دیگر کاربردی ندارد فراموش کنید.
3ـ به هر کلمهای که از دهان همسرتان بیرون میآید واکنش نشان ندهید و یک جا برای پاسخهای ناقص او قرار دهید.
4ـ وقتی با همسرتان صحبت میکنید به او بفهمانید برای او ارزش قائل هستید و سراپا گوش هستید که ببینید او چه میخواهد بگوید
منبع: جام جم